غصه مادر

مادر دوستش تصادف کرده و در کما بود. خیلی ناراحت بود و پشت هم ورد زبانش شده بود که برایش دعا کن. می گفت: نگران دوستم هستم. او خیلی غصه میخورد. چند بار دیدن مادر دوستش رفت.(خواهر شهید)

الحزن على الأُم

تعرّضت أُم صديقه لحادث سيارة ودخلت في غيبوبة، فحزن كثيراً واستمر بالدعاء لها على مدار الساعة، كان يقول: إنه قلق بشأن صديقه. كان يشعر بحزن عميق وذهب لعيادة والدة صديقه عدّة مرات.(شقيقة الشهيد)

http://islamiccoa.com/book/1/أبو-وصال