بخشش زیبا

دانشگاه که قبول شدم، خانواده به من یک گوشی هدیه دادند. اما خیلی کیفیت نداشت و زود خراب شد. خیلی ناراحت بودم. محمدرضا متوجه شد. از قبل در جایی کار کرده بود. آن پس اندازش را برداشت و همراره پدر رفتند و برایم گوشی جدید دیگری خریدند. خیلی خوشحال شده بودم. چند ماه که گذشت جریان آن را فهمیدم.(خواهر شهید)

الكرم الجميل

عندما حصلت على القبول في الجامعة اشترت لي عائلتي هاتفاً نقّالاً. لكنه لم يكن عالي الجودة وسرعان ما توقف عن العمل. تضايقت كثيراً بسبب ذلك. علم محمد رضا بالأمر، وكان قد عمل سابقاً في مكان ما حيث حصل على مائتي ألف تومان كل شهر، وقد جمع مبلغاً من المال. ذهب محمد رضا مع أبي واشترى لي هاتفاً جديداً، سعدتُ جدّاً بالحصول على هاتف جديد، وبعد أشهر من ذلك اكتشفت ما قام به محمد رضا.(شقيقة الشهيد)

http://islamiccoa.com/book/1/أبو-وصال