خادمی که شهید شد
خواه ناخواه فضای دو کوهه معنوی بود و خادم الشهدا را به این حال و هوا میکشاند. لحظاتی که با او بودم خیلی برایم ارزشمند بود، از اینکه مشتاق نماز جماعت بود، خواهان صوت های مداحی از بچه ها بود، از گوشی خودش روضه و مداحی پخش می کرد. از شهدا می گفت، در کارها بی ریا بود، مخلصانه به خادمیش میرسید و ناله و شکایت یاز سختی ها نمیکرد و محبتش نسبت به دوستان از ته دل بود . همه اینها زمینه ساز شهادت طلبی در او بود و آن را تقویت میکرد، خادم الشهدایی بود که شهید شد.(دوست شهید)
خادم الشهداء التحق بركبهم
الأجواء في دوكوهه كانت معنوية وكانت تفرض على خادم الشهداء أن يذوب في جوّ الشهادة من حيث يعلم أو لا يعلم. قضيتُ معه أوقاتاً لن تتكرر، كان يُسارع لإقامة الصلاة جماعة، ويطلب من الآخرين ملفّات صوتية لقصائد رثاء أهل البيتb، كان يستخدم هاتفه ليسمع قصائد رثاء أهل البيت b ومدحهم، كان يتكلم عن الشهداء ولا يرائي في العمل، كان يعمل بإخلاص ولا يشتكي من الصعاب ويحبّ أصدقائه من صميم قلبه؛ كل هذه الصفات مهّدت الطريق نحو طلبه الشهادة فكان خادماً للشهداء ثم التحق بركبهم.(صديق الشهيد)