سؤال بی جواب
یک سال قبل از اعزام به سوریه از من سؤالی پرسید که دو هفته تمام با روح و روان من بازی کرد. برای جواب دادن به آن کلی با خودم کلنجار رفتم. چون رضایت پدرش را به راحتی جلب کرد، اما برای من مادر سخت بود. از من پرسید که اگر روزی (س) از شما بپرسد جوانی داشتی که همه دوره های آموزشی جنگی را دیده بود و زمانی که حرم من نا امن شد و به ناحق بچه های شیعه کشته می شدند، نگذاشتی تا برای دفاع از آن بیاید، چه جوابی داری تا به ایشان بدهی؟! جوابی نداشتم.(مادر شهید)
سؤال بلا جواب
قبل عام من إيفاده إلى سوريا، سألني سؤال سلبني الراحة لمدة أُسبوعين. فكّرت كثيراً من أجل أن أردّ على ذلك السؤال. حصل على موافقة والده بسهولة، لكن الأمر كان صعباً عليَّ فأنا أُمّ. قال لي: كيف ستجيبين إذا سألتك سيدتنا زينبB في يوم ما لماذا لم تأذني لابنك الشاب المدرَّب الذي شارك في الكثير من دورات تعلّم القتال، يدافع عن أطفال الشيعة الذين يقتلون ظلماً وعدواناً؟
لم اعثر على جواب.(والدة الشهيد)