جواز کربلا

خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم، اما پدرم موافق نبود. اما باز هر بار که حرف از رفتن می شد باز پدرم راضی نمیشد.چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود. دلم شکست و با همان حال به دانشگاه رفتم، در گوشه ای با خودم خلوت کردم. عکس محمد رضا را روبه روی خودم گرفتم و شروع به درد و دل کردم ، و از او خواستم دست مرا بگیرد. ظهر که شد، برادرم خبر داد پدر راضی شده. من زائر کربلا شدم.(دوست شهید)

إذنُ السفر إلى كربلاء

أحببت السفر إلى كربلاء للمشاركة في زيارة أربعين الإمام الحسين A ولكن والدي لم يوافق، في كل مرة فاتحته في الموضوع كان يرفض. قبل أيام من الزيارة الأربعينية كنت حزيناً وذهبت إلى الجامعة وأنا على هذه الحال، فجلست في إحدى الزوايا ووضعت صورة محمد رضا أمامي وشكيت له آلامي وطلبت منه أن يساعدني، عند الظهيرة أخبرني أخي أنّ أبي قد وافق على ذهابي لكربلاء.(صديق الشهيد)

http://islamiccoa.com/